( 996)جهد حق است و دوا حق است و درد |
|
منکر اندر نفی جهدش، جهد کرد |
جهد حق است و دوا حق است و درد: در این سخن، مولانا تمام بحث شیر ونخجیران را خلاصه می کند ومی گوید: درد،حق است زیرا مشیّت الهی است، دوا هم حق است، زیرا توسل به اسباب وکوشش در راه مقصود، سپاسگزاری بنده در برابر توانایی است که حق به او داده است.
منکر اندر نفی جهدشجهد کرد: یعنی آنها که منکر جهد وکوشش اند، در واقع برای نفی جهد وکوشش، جهد وکوشش می کنند.
( 991) کوشش و جهد و مداواى دردها بوسیله آن حق است و هر کس انکار کند دانسته راه خطا پیموده است. کسب کن و کوشش و جدیت نما تا به اسرار علم لدنى پى برى.() بلى اگر چه تمام جهان بر جهد و کوشش استوار است ولى جهد کى در کام جاهلان تن پرور شیرین خواهد شد.
مولانا می گوید: آنها که منکر جهد وکوشش اند، در واقع برای نفی جهد وکوشش، جهد وکوشش می کنند. همچنین این سخن پاسخ آن دسته از متصوفه نیز می باشد که علاج و مداواى مرض و استعمال دارو را منافى توکل شمردهاند و آن را بمنزلهى توسل بغیر خدا و طلب عافیت از چیزى که عافیت بخش نیست، پنداشتهاند، مطابق روایات اسلامى از صحابه ابو بکر خلیفهى اول و ابو الدرداء و ابو ذر و از زهاد ربیع بن خثیم هنگام مرض از معالجه تن زدهاند و ابو الدرداء گفته است: ((الطبیب أمرضنی)) و از فقها احمد بن حنبل دوا خوردن را منافى توکل دانسته و امراض خود را پنهان مىداشته است ولى مطابق احادیث متعدد حضرت رسول اکرم خود دوا بکار برده و صحابه را بوقت بیمارى به استعمال دارو امر فرموده است، معالجهى مرض و دارو بکار بردن بعقیدهى فقها و بزرگان صوفیه از مقولهى دفع ضرر است بوسائل مناسب خود که هر گاه اثر آن وسیله، مقطوع و یا مظنون باشد باید بدان توسل جویند و ضرر را دفع کنند و بدین جهت با توکل هم منافاتى ندارد زیرا ترتب اثر بر اسباب مقتضاى حکمت الهى است و نفى آن روا نیست، این مساله بقدرى اهمیت داشته و مورد اختلاف بوده است که محمد غزالى در مباحث توکل راجع به آن بتفصیل تمام سخن رانده و اختلاف اقوال را نقل کرده است، ابو الفرج بن الجوزى نیز اختلاف صوفیه و فقها را نقل کرده و بر عقیدهى کسانى که معتقد بترک تداوى بودهاند طعن زده است.[1]
( 997)زین نمط بسیار برهان گفت شیر |
|
کز جواب آن جبریان گشتند سیر |
( 998)روبه و آهو و خرگوش و شغال |
|
جبر را بگذاشتند و قیل و قال |
( 999) عهدها کردند با شیر ژیان |
|
کاندر این بیعت نیفتد در زیان |
( 1000) قسم هر روزش بیاید بىجگر |
|
حاجتش نبود تقاضاى دگر |
( 1001) قرعه بر هر که فتادى روز روز |
|
سوى آن شیر او دویدى همچو یوز |
( 1002) چون به خرگوش آمد این ساغر به دور |
|
بانگ زد خرگوش کاخر چند جور |
بیعت: پیمان اطاعتى است که مسلمانان با خلفا مىبستند بدین گونه که هر فردى دست خود را بدست خلیفه مىداد و مصافحه مىکرد و اطاعت خود را در جمیع امور مطابق فرمان خلیفه اظهار مىداشت و گاهى بقسم نیز تاکید مىنمود و خلفا نیز در آغاز کار متعهد مىشدند که بر وفق احکام قرآن کریم و سنت رسول (ص) عمل کنند، این عمل بمناسبت آن که برسم خرید و فروش در گرفتن دست شباهت داشت آن را بیعت نامیدهاند، مجازا، قرار داد و پیمان بنحو اطلاق.[2]
نیفتد در زیان: یعنی پیمان نخجیران با شیر قطعی باشد وهر روز خوراک او را بفرستند وشیر در زیان نیفتد وگرسنه نماند.
جگر: مجازا، غم و غصه:
ز ان خورد خون جگر عاشق زیرا شیر است شیر دل نبود آن کو ز جگر بگریزد[3]
بىجگر: بىزحمت و رنج، بی درد سر.
بىتو بسر نمىشود با دگرى مىنشود هر چه کنم عشق بیان بىجگرى مىنشود
همچو یوز: منظور یوز پلنگ است که بسیار خوب می دود.
همچو یوز به سوی شیر دویدن: کنایه از فرمانبرداری است.
این ساغر به دور: یعنی نوبت او رسید.
چند جور: یعنی چرا تا این اندازه ظلم وستم و بی عدالتی.
(997) شیر از این قبیل دلیل و برهان زیاد گفت بطورى که شکارها از جواب گفتن عاجز شده واماندند. ( 998) روباه و آهو و شغال عقیده جبر را رها کرده گفتگو را موقوف داشتند.( 999) و با شیر عهد کردند کارى بکنند که شیر از قرار دادى که با آنها مىبندد متضرر نشود. ( 1000) و هر روز طبق قرار داد طعمه باو بدهند تا دیگر مزاحم آنها نباشد.() این عهد را بسته با کمال فراغت بچراگاه خود رفتند.() در آن جا همگى دور هم نشسته بمشاوره پرداختند.() هر کس سخنى گفته و عقیدهاى اظهار مىکرد که بنفع خود و ضرر دیگران بود.() عاقبت همگى باتفاق آراء تصویب کردند که قرعه بکشند. () و هر روز قرعه بنام هر یک اصابت کرد او طعمه شیر باشد.() این قرار داد بتصویب همه رسید و قرعه کشى مسلم شد. ( 1001) هر روز قرعه بنام هر کدام اصابت مىکرد با پاى خود بطرف شیر رفته طعمه او قرار مىگرفت. ( 1002) وقتى نوبت بخرگوش رسید فریاد زد آخر این چه ستمى است که ما باید با پاى خود رفته طعمه این حیوان درنده شویم.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |